سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دبیرستان امام علی آوج
یکشنبه 91 آذر 5 :: 10:49 عصر ::  نویسنده : ولایی

مسلمان شدن دکتر یهودی 

بعد از شهادت سیدالشهدا، درد بى درمانى به جان یزید افتاد. یکى از اطباى یهودى را براى معالجه طلب کرد، طبیب نگاهى به یزید کرد و از روى تعجب انگشت حیرت به دندان گزید. سپس با تدبیر ویژه‌اى چند عقرب را از گلوى او بیرون کشید و گفت: ما در کتب آسمانى دیده‌ایم و از علما شنیده‌ایم که هیچ کس به این بیمارى مبتلا نمى‌شود، مگر آن که قاتل پسر پیغمبر باشد، بگو چه گناهى کرده‌اى که به این مرض مبتلا شدی؟ یزید سر به زیر افکنده و پس از لحظاتى گفت: حسین بن على را من کشته‌ام، یهودى انگشت سبابه خود را بلند کرد و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله، و مسلمان شد سپس از جاى برخاست و به منزل خود رفت، برادر خود را به دین اسلام دعوت کرد، قبول نکرد، ولى همسر او و خویشانش پذیرفتند، همسر برادرش نیز اسلام را قبول کرد و اسلامش را از شوهرش مخفى کرد. در همسایگى او یکى از شیعیان حضرت سیدالشهدا بود که اکثر روزها مجلس تعزیه‌دارى حضرت را برپا مى‌کرد، آن زن تازه مسلمان در آن مجلس شرکت مى‌نمود و بر مصائب اهل بیت مى‌گریست. بعضى از یهودیان جریان را به شوهرش اطلاع دادند، یهودى گفت: امروز او را امتحان مى‌کنم ، لذا به خانه رفت و گفت : امشب هفتاد نفر یهودى مهمان ما خواهند بود، شرایط میزبانى را آماده و انواع خوردنى‌ها را جهت پذیرایى مهیا کن! بانوى تازه مسلمان همین که خواست مشغول پختن غذا شود، صداى ذکر مصیبت حضرت سیدالشهداء را شنید، فورا به مجلس عزا رفت و در عزاى آن حضرت گریه زیادى کرد.
وقتى به خود آمد، سخن شوهر به یادش آمد، ولى وقت تنگ شده بود. متوسل به فاطمه زهرا شد و به سوى خانه آمد، وقتى به خانه رسید. دید بانوانى سیاه‌پوش جمع شده و هر یک با چشم گریان مشغول خدمت مى‌باشند و لحظه‌اى استراحت ندارند! در میان بانوان، خانم بلند بالایى را دید که در مطبخ مشغول پختن غذا بود و بانوى مجلله‌اى را دید که پیراهن خون آلودى در کنار گذاشته است! زن تازه مسلمان عرض کرد: اى بانوى گرامى! شما کیستید که با قدوم خود این کاشانه را مزین فرموده و لوازم مهمانى را مهیا کرده اید؟! آن بانوى مجلله فرمود: چون تو عزادارى فرزند غریب و شهیدم را بر کار خانه‌ات مقدم داشتى، بر فاطمه لازم شد که تو را یارى کند تا با نکوهش شوهر خود رو به رو نگردى و پس از این بیشتر به عزاخانه فرزندم بروى.
بانوى تازه مسلمان عرض کرد: اى بانو! خانمى را در مطبخ مى‌بینم که مشغول غذا پختن است و بیش از همه بى قرار است، او کیست؟ فرمود: نزد او برو و از خودش بپرس.
بانوى تازه مسلمان رفت و پاى او را بوسه داد و نامش را از او سوال کرد.
فرمود: من زینب، خواهر حسینم. در همین زمان، زنان یهودى با هفتاد مهمان وارد شدند، وقتى که یهودى‌ها خانه را در کمال آراستگى و نورافشانى دیدند و بوى خوش غذاها به مشامشان رسید و در جریان واقعه قرار گرفتند، همه مسلمان شدند.

چرا عزیز نباشم که خاک راه تو ام
به زیر سایه تو در پناه تو ام
به عالمی ندهم من غبار راه تورا
مقام و جاه من این بس که خاک توام
اگرچه لایق خدمت نیم در این درگاه
به این خوشم که گدا به بارگاه توام
نگاه توست که روی مرا سفید کند
نگاه کن که من خسته روسیاه توام
اگرچه شب گذرد صبح وصل نزدیک است
ز دور عاشق دیدار روی ماه توام

 نویسنده :قهرمانی برگرفته از کرامات ومعجزات امام حسین(ع) شب شام غریبان 91 (التماس دعا)




موضوع مطلب : معجزه .امام حسین (ع). محرم. آوج



درباره وبلاگ

ز گهواره تا گور دانش بجوی
آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 29487

کد نوحه

کد مداحی